عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم
عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

دلشکسته

بی لیاقت

خط زدن برمن پایان من نیست...

اغاز بی لیاقتی توست

 همیشه بهترین ها برای من بوده وهست

اگرمال من نشدی

قطعا بهترین نبودی ونیستی...

مردم

این تونیستی که منو فراموش کردی

این منم که به یادم اجازه نمیدم حتی از نزدیک ذهن توعبور کند.....

صحبت از فراموشی نیست صحبت ازلیاقت است...

مردم

محکم تراز انم که برای تنها نبودنم

انچه را که اسمش را غرور گذاشتم برایت به زمین بکوبم

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت ان فقیر بودی....

مردم

نظرات 2 + ارسال نظر
faryam چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:42 ب.ظ

می روم اما بدان بهانه ای برای ماندنم نمانده.
بهانه ای که بتوانم دوباره حس با تو بودن را تکرار کنم.
سختی ها را به جان خریده و از دیارت دور خواهم شد.
به تنهایی خواهم رفت حتی بی سایه ام؟
چشمهایت را خیس نکن
و به اتنظار بازگشتم نباش.
من برای بی تو بودن آماده ام.

faryam چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ

خسـته ام از جنس قلابیِ آدم ها

هـــی فلانـی !

راهت را بگیــر و برو....

حوالـی ما توقف ممنوع است...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد