عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم
عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

دلشکسته

لحظه..

لحظه هایی هستند،که هستیم

چه تنها ، چه در جمع،اما خودمان نیستیم

انگار روحمان می رود

همانجا که می خواهد،بى صدا،بى هیاهو

همان لحظه هایی که راننده ی آژانس میگوید رسیدین

فروشنده می گوید باقی پول را نمی خواهی؟

و مادر صدا میکند حواست کجاست ؟

ساعتهایی که شنیدیم و نفهمیدیم،خواندیم و نفهمیدم

دیدیم و نفهمیدیم

آهنگ بار دهم تکرار شد

هوا روشن شد،تاریک شد

چایی سرد شد،غذا یخ کرد

و نفهمیدیم کی رسیدیم خانه

و کی گریه هایمان بند آمد و کی عوض شدیم

کی دیگر نترسیدیم

از ته دل نخندیدیم و دل نبستیم

و چطور یکباره انقدر بزرگ شدیم و موهای سرمان سفید

و از آرزوهایمان کی گذشتیم

و کی دیگر اورا برای همیشه فراموش کردیم

" یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که خودمان نیستیم "

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد