-
هر زمان
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1391 21:30
یارئوف هرگز ازبی کسی خویش مرنج هرگز از دوری این راه مگو واز این تنهایی وازاین فاصله ها که میان من وتو روییدست بگذار کفتر خوشبختی روی بام نفست بنشیند هر زمان که دلت تنگ من است نگذار رنگ غم برنفست بنشیند هر زمان دلت تنگ من است بهترین شعر مرا قاب کن و مقابل نگاهت بگذار تا که تنهایت از دیدن ان جا بخورد وبداند دل من با...
-
عشق چیست؟
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 13:38
عشق چیست؟ انان که دوستش ندارند انرا مسئولیت می نامند. انان که به بازی اش می گیرند انرا بازیچه می نامند. انان که فاقدش هستند انرا رویا می نامند. انان که درکش میکنند انرا سرنوشت می نامند. ومن.من انرا(تو)می نامم.
-
گفتگو با خدا<قسمت۲>
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 18:28
بیاموزند فقط چند ثانیه طول میکشد تازخم های عمیقی در قلب انها که دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سالها طول میکشد تا این زخم هارا التیام بخشیم. بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین هارا دارد کسی است که به کمترینها راضی است. بیاموزند ادمهایی هستند که انها را دوست دارند فقط نمیدانند چگونه احساساتشان را نشان دهند. بیاموزند...
-
گفتگو با خدا
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 20:46
دررویاهایم دیدم با خدا گفتگو میکنم. خداپرسید پس تومیخواهی بامن گفت وگو کنی؟ من در پاسخ گفتم اگر وقت دارید.خدا خندید: وقت من بینهایت است. درذهنت چیست که میخواهی ازمن بپرسی؟ پرسیدم:چه چیز از بشر شما را سخت متعجب میکند؟ خدا پاسخ داد:کودکی شان.این که انها ازکودکی شان خسته میشوند وعجله دارند بزرگ شوند وبعداز مدت ها ارزو...
-
مجنون و لیلا
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 23:15
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق ان شب مست مستش کرده بود فارغ غاز جام الستش کرده بود سجده ای زد برلب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر اه او گفت:یارب از جه خوارم کرده ای برصلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست انم میزنی...
-
سلامی دوباره
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 23:23
سلام سلامی که فراسوی گرمایش جهانم را سراسر گرفته وازغصه های زمانه کاسته خواستم دوباره یادت کنم به نامی از او و جوابی ازتو مدتی نبودم زیرا غرق در زندگی ام شده بودم ولی بدان فراموشت نکرده بودم .بازگشتم زیرا عجیب حال وهوای خانه دل ابری و غمگین از دورییت بود
-
تقدیم به همه کسانی که حرمت عشق را نگه داشتند
پنجشنبه 8 دیماه سال 1390 13:29
اینه پرسیدکه چرا دیر کرده است؟ نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است گفتم او فقط اسیر من است دقایقی چند تاخیر کرده است. خندید به سادگیم اینه وگفت احساس تو را زنجیر کرده است. گفتم از عشق من چنین مگو. گفت خوابی سالهاست که دیر کرده است. دراینه به خود نگاه میکنم عشق تو عجب مرا پیر کرده است . راست گفت اینه که منتظر نباش او برای...
-
مرگ<سروده خودم>
شنبه 3 دیماه سال 1390 13:54
اگر مردم مرا در تابوت سیاهی بگذارید تاریکتر از سیاهی شب باشد. چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم به راهش بودم. دستانم را با ز بگذارید تا همه بدانند به انچه خواستم نریسدم . تکه یخی بر مزارم بگذارید تا جای محبوبم بگرید . ومرا نیز از یاد ببرید تا شومی سرنوشتم باعث تلخی لحظاتتان نشود . می دانم که مرگم بهتر از بودنم...
-
عشق
شنبه 3 دیماه سال 1390 13:45
اموختم که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت. اموختم که عشق است که زخم را شفا می دهد نه زمان. عشق حدیثی است که با نگاهی اغاز می شود وبالبخندی به هر جا می نشیند وبا بوسه اوج می گیرد وبا قطره ای اشک به پایان می رسد.
-
تو
شنبه 3 دیماه سال 1390 13:41
دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم بانفس صدای تو غرق ترانه می شوم باتو ستاره می شوم باتو ستاره می شوم همیشه با نگاه تو از تو عبور می کنم از اینکه عا شق تو ام حس غرور می کنم ****************************************************************** در دل بی نوا من عشق تو چنگ وی زند . شوق شوق به اوج می رسد صبر غرور می کند.
-
اشیانه
شنبه 3 دیماه سال 1390 13:36
کنار اشیانه ی تو اشیانه می کنم تنهایی اشیانه را پراز ترانه می کنم کسی سوال کند بخاطر چه زنده ای؟ من برای زنده بودنم تو را بهانه میکنم
-
برای تو
شنبه 3 دیماه سال 1390 13:32
به نام معبود عابران معروف عرفان معشوق عا شقان انروز که تورا دیدم ...درچشمان پر فروغت نگریستم تو را نشانه دوستی خود یافتم .نگاه تو بود که به من جمال دوستی اموخت نگاه تو بود که به من تعلیم عشق اموخت اگر به تو بگویم به عشق تو زنده ام ایا تو مرا از خود خواهی دانست؟ وحرف اخرم اگر به تو بگویم به عشق تو زنده ام وتو را از...
-
شب
شنبه 3 دیماه سال 1390 13:24
به نام سازنده شب وروز بعضی ادما می گن روز بهتر از شب است ولی من میگویم بدون شب روز بی معنا بود یعنی عادی می شد. با امدن شب ستاره ها قدرت وفرصت نمایان شدن در اسمان تیره وتاریک پیدا می کنند. شب مظهر لطافت وپاکی است فکر کردن در شب کمی شاعرانه والبته عاشقانه است . من شب را خیلی دوست دارم ولی این روز بود که ما را باهم اشنا...
-
کویر
شنبه 3 دیماه سال 1390 13:16
مثل کویر مثل باران گرفته ام مثل سکوت سرد خیابان گرفته ام مثل غروب دهکده دلتنگ مانده ام مثل سرمای زمستان گرفته ام انگیزه درخت شدن من نداشتم بیهوده برک وباران درختان گرفته ام باغربتی که در دل من رخنه کرده است در خود هزارمرتبه باران گرفته ام
-
وداع
شنبه 3 دیماه سال 1390 13:11
می روم خسته وافسرده وزار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده ودیوانه خویش می برم تاکه دران نقطه دور شست و شویش دهم از رنگ گناه شست وشویش دهم ارلکه عشق زین همه خواهش بی جاه تباه می برم تا زتو دورش سازم زتو ای جلوه امید محال می برم زنده به گورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله ملرزد می رقصد اشک...
-
فراموشی
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 22:36
چند صباحیست هنگام غروب دلم می گیردومن درهوای گرفته غروب به اینده نه چندان دور خویش می اندیشم. مرگ اولین مقوله ای که انسان را به فکر فرو می برد. که ایا ترسناک است؟ هر روز غروب خورشید میمردودوباره وقت سحر زنده میگردد . همینطور یک درخت پائیز میمردو بهار زنده میشود. شاید هم یک انسان پس از مرگش سالهای سال در خاطره ها ودلها...
-
سروده خودم<زندگی بی معنی>
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 11:32
*خسته شدم از این زندگی بی معنی همش شک وتهمت و تردید دیگه باید چیکارکنم از درد تا که بشه با ورشون منم،یه ادم قلبم داره میترکه ازغم خدا بکن زودتر منو راحت یا که خودم میکنم گناه اونم اینه که بکنم ترک دنیا *
-
چند تکه ارزو
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1390 15:48
کاش وقتی زندگی فرصت دهد گاهی از پروانه ها یاری کنیم کاش وقتی اسمان بارانی است اززلال چشمهایش تر شویم کاش بخشی از زندگی خویش را وقسمت قسمت کردن ستادی کنیم کاش وقتی چشمایی ابری اند به خود ائیم سپس کاری کنیم از نگاه زرد گلدان هایمان کاش بارغبت پر ستادی کنیم کاش شب وقتی تنها میشویم با خدا یا سها خلوت کنیم کاش باحرفی که...
-
ازدست رفته
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 20:02
این چه دنیای است میان من وتو شاید ازجنس نگاه است جهان من وتو رشک عالم شده اغوش من قامت تو خون به پاخواسته این تیرو کمان من وتو توان گوشه غربت ومن این گوشه خراب این بلاچیست که افتاده به جان من وتو گرچه از جنس جهانی متفاوت شده ایم باز دنیای عجیبی است میان من وتو این شعرو تقدیم میکنم به اونی که یک اتفاق باعث شد از هم جدا...
-
شعر من
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 19:48
اری اغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه نا پیداست من به پایان دگر نیندیشم چون همین دوست داشتن زیباست!
-
نماد رنگها
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 18:33
قرمز=نماد قدرت ابی=نماداعتماد زرد=نماد تفکر مثبت نارنجی=نمادشکوه وعظمت سبز=نمادارامش ارغوانی=نماداشرافیت قهوه ای=نمادسادگی خاکستری=نمادابهام سفید=نماد پاکی سیاه=نمادمرگ
-
تک بیتی کردی
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 18:19
نه مست شراونه گیج بنگم ارادوریگت فرودلتنگم نه مست شرابم نه شوتم برای دوریت خیلی دلتنگم
-
فلسفه زندگی
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 16:37
*وقتی نگاه می کردم از گل به خار رسیدم باخود گفتم پروردگارا چه فلسفه ای است دراین همسایگی چه حکمتی است ودر این بیگانگی بایک مشت خاطره های خوب وبد، مگه میشه تاابد زندگی کرد*
-
سلام
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 16:25
سلام حال همه ما خوب است وملالی نیست جز گمشدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به ان شادمانی بی سبب میگویند* بااین حال اگر عمری باقی ماند طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی اهوی بی جفت بلرزد ونه این دل ناماندگار بی درمان! راستی خبرت دهم که من هیجده ساله خواهم شدفردا را به فال نیک میگرم. اگر خانه ماامدی دستمالی...