عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم
عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

دلشکسته

___________مرگ___________


میدونی؟ دوست دارم  یه اتاق باشه ..... گرم گرم .... روشن روشن ، تو

باشی منم باشم ،

کف اتاق سنگ باشه.. سنگ سفید..

تو منو بغل کردی که نترسم ، که سردم نشه نلرزم...

تو منو بغل کردی طوری که تکیه دادی به دیوار پاهاتم دراز کردی ...

منم اومدم نشستم جلوت بین دو تا پاهات

بهت تکیه دادم . دو تا دستاتو دور من حلقه کردی

من بهت میگم چشماتو می بندی؟...می گی : آره... چشماتو می بندی.

بهت می گم : قصه می گی تو گوشم ؟ می گی : آره..

و شروع می کنی به قصه گفتن تو گوشم ، آروم آروم...قصه می گی .

یک عالمه قصه بلند و طولانی که هیچ وقت تموم نمی شه ..

تو دلم دارم باهات حرف میزنم...


می دونی ؟ می خوام رگ بزنم رگ خودمو، مچ دست چپمو... یه حرکت سریع.. یه ضربه عمیق . بلدی که ؟...

نه!!! تو که نمی بینی و نمی دونی که می خوام رگمو بزنم ...

تو چشماتو بستی نمی بینی .....

من تیغ و از جیبم در میارم.... نمی بینی که  سریع می برم یه برش عمقی...

 نمی بینی که خون فواره می کنه... روی سنگای سفید

نمی بینی که دستم می سوزه و لبم و گاز می گیرم که نگم آآخ ...

که تو چشماتو باز نکنی و منو نبینی....

تو داری قصه می گی ...من شلوارک پامه دستمو می زارم رو زانوم .

من دارم دستمو نگاه میکنم . دست چپمو.....

خون ازش میاد... خون از روی زانوهام می ریزه کف سنگها ، مسیرش

قشنگه....


با دیدنش لبخند تلخی میزنم... حیف که چشمات بسته است نمی بینی ...

سیگار فیلتر سفید خودمو که همش میخندیدی میگفتی چرا عوضش

نمیکنی؟

ازتو جیبم در میارم و روشن میکنم ... میگم چشماتو بازنکن تا سیگارم تموم

شه...

میگی باشه ...


تو بغلم کردی می بینی که سردم شده ، محکمتر بغلم می کنی که گرم

بشم...

می بینی که نا منظم نفس می کشم ...

 تو دلت می گی آخی..... باز این سیگار.... بازم نفسش گرفت...

می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سردتر می شم ...

می بینی که دیگه خر خر  نمی کنم . چشماتو باز می کنی و می بینی ...!!!

 می دونی ؟می ترسیدم خودمو بکشم ، از سرد شدن... از تنهایی مردن... از

خون دیدن

ولی وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ؛ مردن خوب بود .آرومه آروم ...در کناره

تو ... و در آغوشه تو ...گریه نکن دیگه...

من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم بازم گریه کردی ؟ خوشگل

شدیااااا

بعد تو همون جوری وسط گریه هات بخندی ، گریه نکن دیگه خب ؛

دلم می شکنه ... دلم نازکه...نشکونش خب ؟

من مردم ولی تو باورت نمی شه ، تکونم می دی که بیدار شم

فکر می کنی مثل همیشه قصه گفتی و من خوابیدم.

می بینی نفس نمی کشم .... خون رو داری میبنی دست چپمو هم! ولی

بازم باور نمی کنی

اونقدر محکم بغلم می کنی که گرمم شه... اما فایده نداره ....


من تمام شعرهایم را..


من تمـــــام شــــــــعرهایم را


در وصــــــــف نیامدنت ســـــــــــــروده ام !


و اگر یــــــــــک روز ناگهـــــــــــان ناباورنه ســــــــر برسی

...

دســـــــــت خالی ,حیرت زده


از شاعر بودن استعفا خواهم داد!


نقــــــاش میشوم


تا ابدیت نقش پرواز را


بر میله های تمام قفس های دنیـــــــا


خواهـــــــم کشید.

http://s5.picofile.com/file/8132432450/%D8%A8%D9%87%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86_%D8%B9%DA%A9%D8%B3_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87_2.jpg