عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم
عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

دلشکسته

تقدیم به همه کسانی که حرمت عشق را نگه داشتند

اینه پرسیدکه چرا دیر کرده است؟ 

نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است
 گفتم او فقط اسیر من است دقایقی چند تاخیر کرده است. 

خندید به سادگیم اینه وگفت احساس تو را زنجیر کرده است. 

گفتم از عشق من چنین مگو. 

گفت خوابی سالهاست که دیر کرده است. 

دراینه به خود نگاه میکنم عشق تو عجب مرا پیر کرده است . 

راست گفت اینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است.

مرگ<سروده خودم>

اگر مردم مرا در تابوت سیاهی بگذارید تاریکتر از سیاهی شب باشد. 

چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند  چشم به راهش بودم. 

دستانم را با ز بگذارید تا همه بدانند به انچه خواستم نریسدم . 

تکه یخی بر مزارم بگذارید تا جای محبوبم بگرید . 

ومرا نیز از یاد ببرید تا شومی سرنوشتم باعث تلخی لحظاتتان نشود . 

می دانم که مرگم بهتر از بودنم است چرا که شوم  بخت بودم  . 

چون عشق را نه اموختم نه فهمیدم نه درک کردم بلکه فقط ان را در چشمان دیگران دیدم. 

صحبتم بسیار  است ودلم پر خون اما افسوس که دیگر مجالی برای گفتن ندارم. 

نفس در سینه اضافه می ایدو میرود و،وقت رفتن است . 

فرشته مرگ به سویم می اید. 

راستی گفته هایم را فراموش نکنید. 

 

عشق

اموختم که عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت. 

اموختم که عشق است که زخم را شفا می دهد نه زمان. 

عشق حدیثی است که با نگاهی اغاز می شود وبالبخندی به هر جا می نشیند وبا بوسه اوج می گیرد وبا قطره ای اشک به پایان می رسد.

تو

دوباره با سلام تو  تازه تازه می  شوم        

                                                    بانفس صدای تو غرق ترانه می شوم  

باتو ستاره می شوم باتو ستاره می شوم  

                                                      همیشه با نگاه تو از تو عبور می کنم 

از اینکه عا شق تو ام حس غرور می کنم 

  

****************************************************************** 

در دل بی نوا من عشق تو چنگ وی زند . 

شوق شوق به اوج می رسد صبر غرور می کند.

اشیانه

کنار اشیانه ی تو اشیانه می کنم تنهایی  

اشیانه را پراز ترانه می کنم  

کسی سوال کند بخاطر چه زنده ای؟ 

من برای زنده بودنم تو را بهانه میکنم

برای تو

                                              به نام معبود عابران  

معروف عرفان                                                                                    معشوق عاشقان    

انروز که تورا دیدم ...درچشمان پر فروغت نگریستم تو را نشانه دوستی خود یافتم .نگاه تو بود که به من جمال دوستی اموخت نگاه تو بود که به من تعلیم عشق اموخت اگر به تو بگویم به عشق تو زنده ام ایا تو مرا از خود خواهی دانست؟وحرف اخرم اگر به تو بگویم به عشق تو زنده ام وتو را از جانم بیشتر دوست دارم ایامرا در استانه ی قلبت خواهی دانست.

شب

به نام سازنده شب وروز 

بعضی ادما می گن روز بهتر از شب است ولی من میگویم بدون شب روز بی معنا بود یعنی عادی می شد. 

با امدن شب ستاره ها قدرت وفرصت نمایان شدن در اسمان تیره وتاریک پیدا می کنند. 

شب مظهر لطافت وپاکی است  فکر کردن در شب کمی شاعرانه والبته عاشقانه است . 

من شب را خیلی دوست دارم ولی این روز بود که ما را باهم اشنا کرد.