عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم
عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

عشق را در چشمان مادرم ودست های چروک شده پدرم یافتم

دلشکسته

من که رفتم______________

من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود
بنویسید صدا بود ولی نرم نبود

خانه در خاک خدا داشت ، تماشایی بود
بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود

بنویسید که با ماه ،کبوتر می چید
از لب زاغچه ها بوسه ی باور می چید

بنویسید که با چلچله ها الفت داشت
اهل دل بود وَ با فاصله ها نسبت داشت

دلش از زمزمه ی نور عطش می بارید
ریشه در ماه ، ولی روی زمین می جوشید

بنویسید زبان داشت ولی لال نشد
بنویسید که پوسید ولی کال نشد

پُرِ طوفان غزل بود ولی سیل نداشت
بنویسید که دل داشت ولی میل نداشت

پنجه بر پنجره ی روشن فردا می زد
وسعت حوصله اش طعنه به دریا می زد

سرد و سرما زده از سمت کویر آمده بود
کودکی بود که در هیئتِ پیر آمده بود

تا صدای دل خود چند تپش فاصله داشت

گاه با فلسفه ی عشق کمی مسئله داشت